فدک

فدک تکه ای از بهشت

فدک

فدک تکه ای از بهشت

فدک

« قدمی کوچک برای خدمت به شهدای گمنام »
وعــده مـا ، پنجشنبــه‌ها از ساعت 14 الی 18
خواهران قطعه 44 و برادران قطعه 50 بهشـت زهـرا (س)...

برای عضویت در سامانه پیامکی، عدد 13 را به همراه نام و نام خانوادگی به شماره
30004980145211 ارسال نمایید.

گروه فرهنگی خادمین شهدای گمنـام- فــدک

شکل گیری انقلاب اسلامی بر پایه وحدت اقوام و تاکید امام خمینی (ره) بر حضور همه اقشار مردم از نخستین روزهای اول انقلاب مشهود بود و نتیجه آن نقش پررنگ اهل سنت در مرزهای کشور و همراهی همیشگی آنان با اسلام و انقلاب و تقدیم شهدای بسیاردر ۸ سال دفاع مقدس و انقلاب است. 



ایستادگی و مقاومت مردم غیور مرز نشین کردستان و سیستان که اکثریت اقلیت سنی مذهب کشور را تشکیل می‌دهند و حضور آنان در جنگ تحمیلی خود گواهی بر همدلی و یکپارچگی اقوام و مذاهب مختلف در ایران است. 



مقتدای ما که حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی ست در خصوص لزوم وحدت شیعه و سنی نکاتی رو به ما گوشزد کردن که لازمه همواره اونارو مد نظر داشته باشیم تا بتونیم پرچم اسلامیت رو در دستمون نگه داریم. 




برگی از کلام حضرت عشق:

شما نگاه کنید ببینید آن کسانى که می‌خواهند وحدت ملت ایران را به هم بزنند، کى‌ها هستند؟ بدانید که این‌ها عوامل دشمنند؛ یا خودشان از متن دشمن دارند حرف می‌زنند، یا سرانگشت دشمنند؛ برو برگرد ندارد. 



آن کسى که نداى تفرقه‌ى بین شیعه و سنى را سر می‌دهد و به بهانه‌ى مذهب، می‌خواهد وحدت ملى را به هم بزند، چه شیعه باشد و چه سنى، مزدور دشمن است؛ چه بداند، چه نداند. 



گاهى بعضی‌ها مزدور دشمنند و خودشان نمی‌دانند. 



خیلى از این مردم بیچاره‌ى بى‌خبرِ سلفى و وهّابى که بوسیله‌ى دلارهاى نفتى تغذیه می‌شوند تا بروند در اینجا و آنجا عملهاى تروریستى انجام بدهند - در عراق یکجور، در افغانستان یکجور، در پاکستان یکجور، در نقاط دیگر یکجور - نمی‌دانند که مزدور دشمنند. 



آن مرد شیعى هم که می‌رود به مقدسات اهل سنت اهانت می‌کند و دشنام می‌دهد، او هم مزدور دشمن است، ولو نداند که چه می‌کند. 



بعضى از این سرانگشتان - هم در بین اهل سنت، هم در بین شیعه - غافلند، نمی‌دانند و نمی‌فه‌مند چکار می‌کنند؛ نمی‌دانند براى دشمن دارند کار می‌کنند.


با نگاه اسلامى نگاه می‌کنیم؛ نگاه اسلامى، برادرى و اتحاد و همدلى و صمیمیت است؛ هر کسى که با این نگاه مخالفت کند و شیوه‌ى دیگرى را انتخاب بکند، برخلاف سیاست نظام اسلامى رفتار کرده است. 



این را هم سراغ داریم و افرادى را هم از بین شیعیان می‌شناسیم که فقط مسئله‌شان مسئله‌ى نادانى نیست، بلکه مأموریت دارند براى اینکه ایجاد اختلاف کنند - به مقدسات اهل سنت اهانت می‌کند.



من عرض می‌کنم: رفتار هر دو گروه حرام شرعى است و خلاف قانونى است. 




بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع مردم استان کردستان‌ در میدان آزادى سنندج‌

فدک قطعه ای از بهشت

... این خصلت و این ویژگی چه قدر در حرکت و تلاش‌های ما هست ؟

تا چه اندازه حاضریم 30 سال گمنام تلاش کنیم ؟؟

گمنام به صورتی که هیچ کس جز خدا نبیند ... تا امیدوار باشیم که پس از مرگ ما دیگران وارث نتایج این تلاش باشند و ثمرات آشکار آن را برملا سازند؟
چه قدر این خصلت در ما هست؟؟
اگر تلاشی در زمینه های مختلف ، در شاخه های مختلف ، در رشته های مختلف اقتصادی و علمی و اجتماعی بشود ، چه قدر می توان برچسب تلاش در راه حق بر آن زد ؟؟
اگر بشود برچسب صلاح ، صالحان ، عبادی الصالحون را به انسان هایی بزنید ، آنان به حق وارث زمین خواهند بود ....
                                                                                                                                                     شهید مظلوم بهشتی

برگرفته از کتاب 72 وصیت از ساکنان مهتاب . ص 55



فدک قطعه ای از بهشت

هر کی باشی فرقی نمی‌کنه، بدهکار اینایی هستی که زیر همین سنگا دفن شده پیکرشون... بخواهی یا نه، باور کنی یا نه، حتی نفس کشیدنت رو هم به اینا مدیونی. حالا بعضیا فراموشش می‌کنن و ترجیح میدن به روی خودشون نیارن... بعضیا هم بی سر و صدا تمام قد می‌ایستن به احترامشون.


بعضیا از سر بغض و کینه اصل این بدهی رو منکر میشن... بعضیا هم چون حالا به جایی رسیدن و اسم و چهره‌شون برای مردم شناخته شده‌ست، با خودشون رودربایستی می‌‌کنن.


بعضیامون به خاطر اینکه برچسب امل بودن بهمون نزنن، خودمون رو می‌زنیم به اون راه؛ این میون بعضیا هم بدون هیچ تکبر و تکلفی در مقابل این همه ایثار سر خم می‌کنن...


بعضیا هم هیچ وقت درد سقوط خرمشهر و بعد شیرینی آزادیش رو فراموش نمی‌کنن... این بعضیا خوب می‌دونن که اگه اینا خونشون رو تقدیم این خاک ‌نمی‌کردن، معلوم نیست که حالا چقدر از خاک‌مون جزو یه کشور دیگه حساب می‌شد...


یادمون نمی‌ره پدر پیر این انقلاب امام خمینی(ره) می‌گفتن که «من بازوی شما بسیجیان رو می‌بوسم»... ما هر چند دیر رسیدیم بهشون اما به سنگ مزارشون بوسه می‌زنیم تا یادمون بمونه زندگی امروزمون مدیون از جون گذشتن ایناست...



گفتنی است، این هفته فدک میزبان خبرنگار مجاهد حسن شمشادی بود که در همین راستا وی از اقدامات گروه فدک تقدیر و حمایت کرد و در شبکه‌های اجتماعی‌اش از حضورش در بین گروه فرهنگی خادمین شهدا(فدک) گفت و ابراز خوشحالی کرد.

فدک قطعه ای از بهشت

بسم الله


گزارش کار فدک در آغاز امامت ماه پنهان این عالم... این هفته هم به لطف خدا و شهیدان، لیاقت خادمی شهدا نصیب‌مان شد...


این هفته نیز فدک گلباران شد و گمنام‌های فدک اگر هر روز هم گلباران بشوند باز کم است...



غبار‌ها شسته شد از مزارهای پرنشان‌ترین گمنام‌های این دنیا...



دیدار از مزار شهدای فتنه ۸۸ روح تازه‌ای داد به تک تک‌مان؛ اینکه باید ماند، تا لحظهٔ آخر و تا پای جان...



نوای زیبای زیارت عاشورا باز هم دل‌های‌مان را نوازش داد...



فدک هر هفته میهمان‌های عزیزی دارد و این هفته نیز مادر شهیدی بزرگوار در کنارمان بود و نفس‌های معطرش ما را تا ابدیت بیمه کرد....



میهمان عزیز دیگرمان جناب آقای حسن شمشادی عزیز بودند که لطف کردند و با حضورشان دل گرمی زیبایی بخشیدند به فدک و خادمینش...



ورود اعضای جدید هم اتفاق دیگر زیبای این هفته در فدک بود...


خوش‌آمد ویژه‌ای خدمت خادمین جدید گروه فدک عرض می‌کنیم...



فدک قطعه ای از بهشت

خبرنگار جنگ که باشی، تفاوت مرگ و شهادت را بهتر می‌فهمی... بهتر می‌فهمی معنی گمنام برگشتن را...


برای تو که لابد جنگ را از نزدیک حس کرده‌ای، چشم انتظار بودن قابل لمس‌تر است...


چقدر درد داشته برایت راه رفتن میان مزار این شهدا... اما راستش ما همه شادیم از اینکه آمدی و با هم بر سر سفره این شهدا نشستیم...


حالا هر هفته که تو نیستی، هر هفته که بین آتش و خون برای آگاهی انسان تلاش می‌کنی، جایت را خالی می کنیم بر سر این سفره، باشد که دعای این شهدا از هر گزندی محافظتت کند حسن شمشادی عزیز...



گفتنی است، این هفته فدک میزبان خبرنگار مجاهد حسن شمشادی بود که در همین راستا وی از اقدامات گروه فدک تقدیر و حمایت کرد و در شبکه‌های اجتماعی‌اش از حضورش در بین گروه فرهنگی خادمین شهدا(فدک) گفت و ابراز خوشحالی کرد.


فدک قطعه ای از بهشت

1176 امین آغاز امامت حضرت حجت ابن الحسن المهدی عجل الله بر عاشقان ولایت مبارک باد...


قرائت دعای فرج همگانی رأس ساعت 22 امشب  با نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا... 


فدک قطعه ای از بهشت

هر کس که رفت دیدن صحن و سرای تو...

آتش گرفت سوخت وجودش برای تو...

گنبد شکسته بود و ضریحی نمانده بود...

افتاده بود پرچم و گلدسته‌های تو....

یادم نمی‌رود صف زوار خسته را...

تشته گرسنه تا بخورند از غذای تو...

آن گوشه‌ای که پله به سرداب می‌رسد...

پیچیده بود زمزمه ربنای تو...

خاکی‌تر از حریم تو آقا ندیده‌ام...

حتی پرنده پر نزند در هوای تو...

حالا دوباره اشک مرا در می‌آورد...

خاکی‌ترین حیاط ولی با صفای تو...

در لحظه‌های آخر خود می‌زدی صدا...

جانم به لب رسید دگر مهدی‌ام بیا...

ناله مزن دوباره چنین روضه پا نکن...

مهدی رسیده است پسر را صدا نکن...

خیلی عجیب از جگرت آه می‌کشی...

دیگر بس است گریه مکن ناله‌ها مکن...

خونی که ریخت از لب تو ارث مادری‌ست...

از خون دل محاسن خود را حنا نکن...

یاد سر بریده نکن حال تو بد است...

این خانه را به تشنگی‌ات کربلا نکن...

جان پسر به لب شده با دیدن رخت...

در پیش چشم او سر این زخم وا نکن...

بعد از تو روی شانه مهدی‌ست بار تو...

فکر غریب ماندن اصحاب را نکن...

اینجا اگر به بوی مدینه معطر است...

بوی بقیع و چادر خاکی مادر است...


هشتم ربیع، سالروز شهادت جانسوز امام حسن عسگری علیه‌السلام بر آقایمان مهدی فاطمه عجل‌الله و تمام شیعیان جهان تسلیت باد




فدک قطعه ای از بهشت

شهید گمنامی که بعد از 27 سال هویتش را فاش کرد

27 سال از شهادت و مفقودی حمیدرضا گذشته بود. خواهرش دیگر طاقت دوری نداشت؛ رفت کنار مزار شهید پلارک، همرزم برادرش، او را به حضرت زهرا (س) قسم داد که خبری از برادرش حمیدرضا به او بدهد.

گفت: « به حمید بگو به خواب خواهرت بیا و خبری از خودت بده!»

خواهرش با گریه تعریف می کرد: « فردای آن روز خواب دیدم جمعیت زیادی در بلوار سردار جنگل در منطقه پونک تهران در حرکت هستند.

صدای حمیدرضا را شنیدم؛ گفت: «خواهر این ها همه برای تشییع پیکر من آمده اند و به اذن خدا همه ی آنها را شفاعت خواهم کرد. بعد اشاره به عابری کرد که در کنار جمعیت بود اما توجهی به آنها و شهدا نداشت، گفت: « حتی او را هم شفاعت خواهم کرد... »

از خواب که بلند شدم فهمیدم در بوستان نهج البلاغه تهران شهید

گمنام تشییع و تدفین کرده اند.

بعدها با پیگیری خانواده ی شهید و آزمایشات DNA هویت این شهید اثبات شد.

اگر به بوستان نهج البلاغه تهران رفتید، در کنار مزار شهیدِ وسط یادمانِ شهدای گمنام که متعلق به یکی از ریشوهای با ریشه ، شهید حمیدرضا ملاحسنی است، برای نویسنده این مقاله هم دعا کنید.


منبع: کتاب راز رجعت، نشر صریر
فدک قطعه ای از بهشت

بچه حزب‌اللهی‌ها را جدای از محاسن و تیپ ظاهری‌شان، گریه بر مصائب آل‌الله معرفی می‌کنند. بخواهیم یا نه، من و توی مذهبی با اشک‌هامان (هرچند که به حق هم ریخته می‌شوند)‌گاه در نظر دیگرانی که نگرش متفاوتی دارند، دل‌مرده و افسرده جلوه کرده‌ایم. اما واقعیت خیلی فرق دارد با این فکر‌ها. این حقیقت را حالا که ماه عزای اهل بیت تمام شده؛ حالا که توشه اشک‌هامان را لبریز کرده‌ایم از نام حسین علیه‌السلام، بهتر می‌شود فهمید.



نمونه‌اش را ما بچه‌های فدک می‌توانیم با کارهایی که انجام می‌دهیم به دیگران نشان دهیم. اینکه ما هر پنج‌شنبه میهمان شهدای گمنام قطعه ۴۴ بهشت زهرا سلام‌الله علیها می‌شویم تا دور از این هوای آلوده کمی هوای بهشت را نفس بکشیم.


این مقدمه‌ای بود تا با شرح فعالیت خودمان هم ثابت کنم خنده و شادی هیچ منافاتی با حزب‌اللهی بودن ندارد چراکه وقتی ما با عشق در این مسیر گام برداشتیم و کار خود را آغاز کردیم، هدف‌های والایی را در ذهن و رفتارمان می‌پرورانیم. خود می‌دانیم که کارمان برگرفته از نشاط است نشاط معنوی که در قلب‌ها ماندگار بوده و آرامشی پایدار در ما ایجاد می‌کند... ما هنوز یادمان نرفته که اگر امروز به راحتی نفس می‌کشیم مدیون خون‌هایی هستیم که ریخته شدند.


آری مزار شهید شناخته شده‌ای را اگر بشویی، نزدیکان و بستگانش هم خوشحال می‌شوند و هم از تو تشکر می‌کنند، اینجا اما شهیدان گمنامند. دست به مزارشان که می‌کشی مادری نیست که با لبخند بدرقه‌ات کند دست‌هایت را... اما لابد این شهیدان عزیزترند نزد عزیزان خدا که به زودی، که وقتی انتظارش را نداری دعوت می‌شوی به بارگاه بانویی از سلاله لطف و کرم...


چه دلنشین است اولین اردوی فدکیان میهمانی در محضر حضرت معصومه سلام‌الله علیها بود تا غبار این چند هفته فدک را کنار ضریح این بانوی بزرگ بتکانیم تا مبادا نعمت غباروبی این مزار‌ها را از دست بدهیم...




آه چه زود گذشت این میهمانی... انگار نه انگار چند روز از سفرمان می‌گذرد... انگار همین امروز از زیارت برگشتیم... یادش بخیر پس از زیارت حضرت معصومه سلام‌الله علیها میهمان شهدای شهر قم بودیم هر چند آنقدر وقت نداشتیم تا غبار غفلت‌مان را از روی مزار این شهیدان نیز پاک کنیم... اما دل‌هامان را جا گذاشتیم کنارشان...


ما چشم‌هامان را دوخته‌ایم به ستاره‌های روشنی که نوید صبح را می‌دهند... یادش بخیر همین پنج‌شنبه‌ای که گذشت در مسجد جمکران ما فدکیان به نیابت از شهدا نماز امام حاضر را خواندیم تا یادمان نرود قرار است با همنشینی با شهدا منتظر «او» بودن را بیاموزیم...


ان شاءالله که مقبول خداوند قرار گرفته باشد...

فدک قطعه ای از بهشت

همچون پنج‌شنبه هر هفته که برای غبارروبی دلمان به فدک می‌رفتیم؛ این هفته نیز وعده‌مان را در فدک قرار دادیم تا از این سرزمین عشق و با تجدید پیمان با راست قامتان آرمیده در گلزار شهدا به زیارت بی بی و کریمه اهل بیت حضرت معصومه سلام الله علیها برویم.


آری! اولین اردوی فدکیان را کلید زدیم و مبدأمان را از فدک به مقصد قم حرم بی بی ترک کردیم تا ان شاءالله نائب‌الزیاره شهدای گمنام و دیگر شهدا باشیم.


اولین دیدارمان در اولین اردوی فدک، زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها بود و فدکیان نماز زیارتی را به نیابت از شهدا اقامه کردند و پس از آن میهمان شهدای شهر قم بودیم؛ هر چند آنقدر وقت نداشتیم که غبار غفلت‌مان را از روی مزار این شهیدان هم پاک کنیم, اما دل‌هامان را کنارشان جا گذاشتیم.


ما چشم‌هامان را دوخته‌ایم به ستاره‌های روشنی که نوید صبح را می‌دهند؛ در مسجد جمکران هم فدکی‌ها به نیابت از شهدا نماز امام حاضر را خواندند تا یادمان نرود قرار است با همنشینی با شهدا منتظر "او" بودن را بیاموزیم.


ان شاالله که مقبول خداوند قرار گرفته باشد.


فدک قطعه ای از بهشت
«حسین خرازی» که بود و چگونه به شهادت رسید؟

در عملیات والفجر 8 لشکر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یکی از بهترین یگان‌های عمل کننده، لشکر گارد بعثی عراق را به تسلیم واداشت و پیروزی‌های چشمگیری را در منطقه فاو و کارخانه نمک که جزو پیچیده‌ترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.


شهید حسین خرازی به سال 1336 ه.ش. در یکی از محله‌های مستضعف‌نشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام کوی کلم، در خانواده‌ای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند.



از همان آغاز، کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.

از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچه‌ها بودند.

علاوه بر آن، اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سید – می‌رفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت، اذان‌گو و مکبر مسجد شد.

حسین در زمان فراگیری دانش کلاسیک، لحظه‌ای از آموزش مسائل دینی غافل نبود. به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادی به مطالعه جزوه‌ها و کتب اسلامی نشان داد.

در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند.

حسین از این کار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌خواند. وقتی دوستانش علت را سئوال کردند در جواب گفت: این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند.

در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه‌ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تکاپوی کار انقلاب و تشکل انقلابیون محل بودند.

شهید حاج حسین خرازی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان بود و لحظه‌ای آرام نداشت.

به خاطر روحیه نظامی و استعدادی که در این زمینه داشت، مسؤولیتهایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مإموریتی به آن خطه داشت.



دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئه‌ای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادتهایی که در زمینه آزاد کردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت که قوی ترین گردان آن زمان محسوب می‌شد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.

شهید خرازی با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از یک‌سال خدمت صادقانه در کردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشکیل شده بود (و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به «خط شیر» معروف شد) منصوب گشت.

خطی که نه ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانه‌ای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت کرد. این در حالی بود که رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچه‌های رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشکلات بر آنها نشد بلکه هر لحظه آماده شرکت در عملیات و جانفشانی بودند.

در عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را که عراقی ها با نصب آن دو پل بر روی رود کارون، آبادان را محاصره کرده بودند، به تصرف درآورد.



شهید خرازی در آزاد سازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه های رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندانه طریق القدس بود که تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت.  

در عملیات فتح المبین دشمن را در جاده عین خوش با همان تدبیر فرماندهی اش حدود 15 کیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت المقدس جزو اولین لشکرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزاد سازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت.

از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 4 و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.



در عملیات خیبر که توام با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگ‌افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقب‌نشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده شد.

از بیمارستان یزد همانجایی که بستری بود به منزل تلفن کرد و به پدرش گفت: من مجروح شده‌ام و دستم خراش جزئی برداشته، لازم نیست زحمت بکشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست همین روزها که مرخص شدم خودم به دیدارتان می‌آیم.



در عملیات والفجر 8 لشکر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یکی از بهترین یگان‌های عمل کننده، لشکر گارد بعثی عراق را به تسلیم واداشت و پیروزی‌های چشمگیری را در منطقه فاو و کارخانه نمک که جزو پیچیده‌ترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.

در عملیات کربلای 5 در جلسه‌ای با حضور فرماندهان گردانهاو یگانها از آنان بیعت گرفت که تا پای جان ایستادگی کنند و گفت: هرکس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شرکت نکند، زیرا که این یکی از آن عملیات های عاشقانه است و از حساب‌های عادی خارج است.

لشکر او در این عملیات توانست با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت شکست سختی به عراقیها وارد آورد.

عبور از این نهر بدان جهت برای رزمند گان مهم بود که علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.

هدایت نیروهای خط شکن در میان آتش و بی‌اعتنایی او به ترکش‌ها و تیرهای مستقیم دشمن و ایثار و از خودگذشتگی او، راه را برای پیشروی هموار کرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهی در آن صبح فتح و پیروزی، حاج حسین با خضوع و خشوع به نماز ایستاد.



شهید خرازی با قرآن و مفاهیم آن مانوس بود و قرآن را با صدای بسیار خوبی قرائت می‌کرد. روزهای عاشورا با پای برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشکر امام حسین(ع) در بیابانهای خوزستان به سینه‌زنی و عزاداری می‌پرداخت و مقید بود که شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند.

او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کم‌نظیری داشت. با همه مشکلات و سختیها، در طول سالیان جنگ و جهاد از خود ضعفی نشان نداد. قاطعیت و صلابتش برای همه فرماندهان گردانها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهی خاصی برخوردار بود.

حساسیت فوق‌العاده‌ای نسبت به مصرف بیت‌المال داشت، همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش می‌کرد و می‌گفت: وسایل و امکاناتی را که مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگی جنگی تهیه می‌کنند و به جبهه می‌فرستند بیهوده هدر ندهید، آنچه می‌گفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل می‌نشست.

حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و از اهتمام به آموزش نظامی برادران و تربیت کادرهای کارآمد غافل نبود.

نیمه‌های شب اغلب از آسایشگاهها و محلهای استقرار نیروی لشکر سرکشی نموده و حتی نحوه خوابیدن آنها را کنترل می‌کرد. گاه، اگر پتوی کسی کنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روی او می‌کشید.

او به وضع تدارکات رزمندگان به صورت جدی رسیدگی می‌کرد.



شهید خرازی یک عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمی‌شد.

او معتقد بود: هرچه می‌کشین و هرچه که به سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه، ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.

دقت فوق‌العاده‌ای در اجرای دستورات الهی داشت و این اعتقاد را بارها به زبان می‌آورد که: سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.

دائماً به فرماندهان رده‌های تابعه سفارش می‌کرد که در امور مذهبی برادران دقت کنند.



همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجی‌ها، خاکی و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بی‌پیرایگی از ویژگیهای او بود.

نحوه شهادت شهید خرازی

او با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوق‌العاده‌اش هیچ‌گاه احساس کمبود نمی‌کرد و برای تأمین و تدارک نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی می‌نمود.

در بسیاری از عملیاتها حاج حسین مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی‌شد به پشت جبهه انتقال یابد.

در عملیات کربلای 5 ، زمانی مه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، خود پییگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید.



سردار دلاوری که همواره در عملیات ها پیشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسایی می‌رفت. در هر شرایطی تصمیمش برای خدا و در جهت رضای حق بود.

او یار حسین زمان، عاشق جبهه و جبهه‌ای‌ها بود و وقتی به خط مقدم می‌رسید گویی جان دوباره‌ای می‌یافت؛ شاد می‌شد و چهره‌اش آثار این نشاط را نمایان می‌ساخت.

شهید خرازی پرورش یافته مکتب حسین(ع) و الگوی وفاداری به اصول و ایستادگی بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شیفته‌اش آنچنان از زلال مکتب حیا‌ت‌بخش اسلام و زمزمه خلوص، سیراب شده بود که کمترین شائبه سیاست‌بازی و جاه‌طلبی به دورترین زاویه ذهنش راه نمی‌یافت.

این شهید سرافراز اسلام با علو طبع و همت والایی که داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگرایید و شکوفه‌های سفید نهال وجودش را آفت نفس، تیره نگردانید. در لباس سبز سپاه و میقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف کرد و در منای شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرین تسلیم نمود.



رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا در مورد این شهید بزرگوار می‌فرمایند:

او سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیره‌ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه‌روزی برای خدا و نبرد بی‌امان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.

هدیه به روح این شهید بزرگوار صلواتی عنایت بفرمایید

فدک قطعه ای از بهشت

ما چه میفهمیم معنای وداع را

چه میفهمیم معنای انتظار را

چه می فهمیم از رنجی که مادرت از آخرین وداع تو بر دوش میکشد ...

چه میفهمیم جگر گوشه مان برود و دیگر خبری از او نیاید یعنی چه ...

پیکر نحیف پیرزنی

هر جمعه چه رنجی را تحمل میکند ... هر جمعه دل وسیع او چه قدر پرشوق است برای ردی از نور تو را دیدن...

حیاط دل را آب و جارو میکند با عشق ... ریسه ی امید می بندد ... شاید تو بیایی ...

و چه سرشار میشود از درد

وقتی خورشید غروب می کند و باز .... انتظار

مادرت از غم تو مرد ... تو را به خدا برگرد

لا اقل نشانی .. خطی .. نامه ای بفرست ...


دل نوشته ی یکی از خادمین فدک

فدک قطعه ای از بهشت

فــــــــــــــــــــــــــدک

                              تکه‌ای از بهشت....




وعده دیدار پنج‌شنبه‌ها؛ بهشت زهرا سلام الله علیها؛ قطعه 44؛ گلزار شهدا؛ شهدای گمنام...


فدک قطعه ای از بهشت

پنج‌شنبه که می‌شود بی‌تاب می‌شوم؛ دقیقه‌ها را می‌شمارم؛ چشم می‌دوزم به ساعت....


پنج‌شنبه که می‌شود به خودم قول‌های زیادی می‌دهم، به شما هم....


پنج‌شنبه که می‌شود خاکی‌ترین لباسم را می‌پوشم تا کمی شبیه شما باشم...


پنج‌شنبه‌ها خاک‌های مزارتان را می‌تکانم تا بوی شما را بگیرم....


پنج‌شنبه‌ها با خودم و دوستانم وعده می‌کنم تا به دیدار شما بیایم... به گلزارتان... به قطعه 44... به فدک...


وعده عاشقان پنج‌شنبه‌ها ساعت 11 الی 17 قطعه 44، گلزار شهدا


اینستاگرام گروه خادمین شهدا- فدک: fadak.44


پیج فدک در فیس بوک: facebook.com/fadak44




فدک قطعه ای از بهشت

کعبه ‎ اهل ولاست صحن و سرای رضا...


                 شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا...


                                   در صف محشر خدا مشتری اشک اوست...


                                                           هر که در اینجا کند گریه برای رضا...


                                                                                از در باب الجواد می‌شنوم دم به دم...


                                                                                                            یا ابتای پسر، وا ولدای رضا...



فدک قطعه ای از بهشت

شهید "محمد مردانی" شهیدی ست که پس از شهادت به زیارت امام رضا(ع) رفت. وقتی پای صحبتهای پدر بزرگوار این شهید نشستیم، راجع به دعوت محمدش به مشهد گفت: محمد روز تولد امام رضا (ع) در کرمانشاه به دنیا آمده بود و از کودکی علاقه زیادی به امام رضا(ع) داشت. هر موقع می‌خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می‌کردیم، ما را به امام رضا (ع) قسم می‌داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می‌کردیم.

 

همیشه بعد از نماز می‌آمد کنار من و ازم می‌خواست از امام رضا (ع) براش بگم، از غریبی امام رضا (ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می‌خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم سربازی شد. حدود سه ماه از سربازی محمد می‌گذشت که جنگ شروع شد و محمد به جبهه رفت.

 

یک روز که محمد برای مرخصی آمده بود گفت بابا خیلی دلم می‌خواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا (ع). گفتم خُب، بابا چند روز دیر‌تر برو جبهه، برو مشهد زیارت آقا. گفت همه بچه‌ها تو جبهه دلشون می‌خواد برن زیارت امام رضا (ع) و نمی‌تونن برن، من هم مثل اون‌ها. از طرف دیگه دفاع از کشور واجب تره و آقا هم بیشتر راضی است و مشهد نرفت و سنندج رفت و حدود یک ماه بعد شهید شد.

 

روزی که محمد به شهادت رسید، مادرش خیلی بی‌تابی می‌کرد وعجیب بی‌قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می‌دونست. وقتی در منزل را زدند، مادرمحمد در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در؛ بچه‌های سپاه بودند از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و بغضشون فهمیدم قضیه چیه و دیگه نفهمیدم چی شد.

 

به ما گفتند بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه محمد نیست. تحقیق کردند و گفتند جنازه شهدا را اشتباهی بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برایتان ممکن است مرا کنار امام رضا (ع) دفن کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم‌‌ همان مشهد کنار مرادش امام رضا (ع) به خاک بسپاریمش.


 

فدک قطعه ای از بهشت

همانطور که رهبر معظم انقلاب در چهارم آذرماه سال ۱۳۹۳ فرمودند: "دولت جمهورى اسلامى و امام بزرگوار ما از اوّل، سیاست حمایت از فلسطین و دشمنى با رژیم صهیونیستى را اعلام کرد و سرِدست گرفت؛ تا امروز هم ادامه دارد و ۳۵ سال است که ما از این خط، منحرف نشدیم و ملّت ما هم با کمال میل همراهند. گاهى بعضى از جوان‌هاى ما که مراجعه می‌کنند و جوابى نمى‌شنوند، به من نامه می‌نویسند و التماس می‌کنند که اجازه بدهید ما برویم در صفوف مقدّم با رژیم صهیونیستى بجنگیم. ملّت، عاشق مبارزه‌ى با صهیونیست‌ها است و جمهورى اسلامى‌ [هم این را] نشان داده است".... فدکیان نیز عاشق مبارزه با صهیونیست‌ها هستند...












فدک قطعه ای از بهشت

ﺷﺒﺎﯼ ﺟﻤﻌﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻪ ، ﺩﻻ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ...


ﻫﺮ ﮐﯽ ﻣﯿﺎﺩ ﺳﺮ ِ ﯾﻪ ﻗﺒﺮ ﺍﺯﺵ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ...



این هفته ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻃﺒﻖ ﺭﻭﺍﻝ ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ؛ ﺗﻤﯿﺰﮐﺎﺭﯼ ﻗﺒﻮﺭ ، ﺗﺮﻣﯿﻢ ﺭﻧﮓ ﻗﺒﻮﺭ ، ﺁﺑﯿﺎﺭﯼ ﮔﻞ‌ﻫﺎ ﻭ ...


ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ کارهای همیشگی ﺛﺒﺖ ﻧﺎﻡ ﺍﺭﺩﻭﯼ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺯﯾﺎﺭﺗﯽ ﻗﻢ-ﺟﻤﮑﺮﺍﻥ ﻫﻢ صورت گرفت.


ﭘﺮﭼﻢ ﻓﺪﮎ که توسط اعضای فدک به کربلا رفته بود به جمع فدکیان بازگشت.


همچنین بچه‌های فدک در مراسم زیارت عاشورا ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺎﺷﻦ ﻭ باﺯﻡ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻦ ﻫﻢ ﺑﻮﺩن ...


ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﯼ ﻓﺮﺝ








فدک قطعه ای از بهشت

تا کی شانه به شانه تابوت‌های تفحص را به دنبالت ببویم مادر؟


یادم نمی‌رود که آن روزهای جوانی تسبیح ام‌البنین در دستم می‌چرخاندم و ختم امن یجیب برایت برمی‌داشتم... تا جوراب‌هایی که برایت بافتم پاهایت را گرم نگه دارند و مثل بچگی‌هایت سر سیاه زمستان، پا درد امانت را نبرد...


بعد از رفتنت اما، راست ایستادم و عهد کردم تا قیام قیامت قاب عکست را با افتخار در آغوشم بگیرم...


زرنگی را خودت یادم دادی...


که هروقت دوری‌ات روی دلم غم‌باد می‌شود اشک‌هایم را پای روضه علی اکبر خرج کنم.


حالا خبر نداری...


تمام شب‌هایم مقتل می‌خوانم...


کتاب علامه را هم مثل تو اربا اربا کرده‌ام پسرم...


کاش لااقل رفتنت را خودم به چشم می‌دیدم تا اینقدر در خیالاتم سرت را روی پایم نگذارم و برایت از سال‌های دوری نگویم...


تا باور کنم صدایت دیگر توی گوشم نمی‌پیچد که برایم از اربابت حسین بگویی و چشمانت از اشتیاق برق بزند...


که بله پای سفره دامادیت را بگویی...

دلنوشته از بانو بیژن‌کیا



فدک قطعه ای از بهشت

می‌رود و من
پشتش آب
نمیریزم
وقتی هوای رفتن دارد
دریا را هم
به پایش بریزی

بر نمی‌گردد...!


فدک قطعه ای از بهشت