فدک

فدک تکه ای از بهشت

فدک

فدک تکه ای از بهشت

فدک

« قدمی کوچک برای خدمت به شهدای گمنام »
وعــده مـا ، پنجشنبــه‌ها از ساعت 14 الی 18
خواهران قطعه 44 و برادران قطعه 50 بهشـت زهـرا (س)...

برای عضویت در سامانه پیامکی، عدد 13 را به همراه نام و نام خانوادگی به شماره
30004980145211 ارسال نمایید.

گروه فرهنگی خادمین شهدای گمنـام- فــدک

۹۶ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

زندگی برای ما در یک آپارتمان در آلمان خیلی یکنواخت و خسته کننده بود. به خصوص برای ما که فرزندان خردسالی بودیم و از ایران با آن همه آشنایانی که داشتیم وارد محیط غربت شده بودیم. پدرم برای جبران این مساله معمولا آخر هفته ما را به اطراف هامبورگ برای تفریح و استراحت می‌برد. نکتهٔ جالب آنجا بود که حتما قبل از این مسافرت‌های کوتاه از همهٔ ما سوال می‌کردند: بچه‌ها این هفته کجا بریم بهتره؟ وقتی نظر ما را می‌گرفتند حرکت می‌کردیم. 

در قم هم که بودیم ما را برای تفریح به باغ‌های اطراف می‌بردند. 

شهید بهشتی


فدک قطعه ای از بهشت

صحبت‌های شهید دستغیب و شهید مطهری را خیلی دوست می داشت. تا من مشغول آماده کردن ناهار بودم محمد حسین یک طرف نوار را گوش می‌داد. گاهی می‌گفتیم: 

ضبط را بیاور سر سفره! 

وقتش را تلف نمی‌کرد، برای لحظه لحظه اش برنامه داشت. 

شهید محمد حسین صوفی آبادی


فدک قطعه ای از بهشت

گفته بودی:"امروز به عشق حضرت عباس علیه السلام کار میکنیم،به من الهام شده امروز یک شهید پیدا میکنیم."

آن روز یک شهید را به معراج آوردند؛ تو را ......

____________________________

شهید عباس صابری در خرداد سال 75 هنگام جستجوی پیکر شهدا با دست و پاهای قطع شده و صورت سوخته به وصال حق رسید.


فدک قطعه ای از بهشت

تا قبل از انقلاب اوقات فراغت خود را بیشتر با مطالعه کتابهای ادبی پر می‌کرد، بعدها به کتابهای مذهبی و سیاسی رو آورد و آٍثار استاد مطهری و نهج البلاغه از جمله کتبی بود که بیشتر مطالعه می‌کرد. بیشترین فعالیت او پس از انقلاب در مسجد قیام و مراکز و پایگاه‌های بسیج بود. 

شهید میرحمید موسوی اقدس


فدک قطعه ای از بهشت

امام صادق علیه السّلام 


شیعه ما، کسی است که

 اگر از گرسنگی هم بمیرد، 

از مخالفان ما، 

چیزی نخواهد خواست.


وسائل الشیعة 6: 309، ح 15.

_________________________

حاج حنیفه یک پیرمرد عرب خوزستانی بود که در اوایل جنگ اسیر شده بود. زیاد نماز می‌خواند و با تضرع دعا می‌کرد. بعثی‌ها حساس شدند و به او گفتند بعد از نماز چه دعایی می‌خوانی؟ از جواب امتناع کرد. وقتی اصرار کردند، گفت برای سلامتی امام و نابودی صدام دعا می‌کنم، نتیجه اینکه او را زیر شکنجه گرفتند و جیره ‌اندک آب و غذایش را قطع کردند او که سه روز فشار تشنگی و گرسنگی را تحمل کرده بود، بیهوش شد؛ ولی از گفته خود بر نگشت.

راپی:سید آزادگان, مرحوم حاج آقا ابوترابی


فدک قطعه ای از بهشت

درس خواندن را خیلی دوست داشتی.با همه ملاحظات و سختی هایی که برای تحصیل دختران بود,دیپلم گرفتی و معلم شدی.همیشه به شاگردانت میگفتی:"درس بخوانید که بتوانید آینده کشور را بسازید."

__________________________

شهیده مهری رزاق طلب, در شهریور ماه سال ۶۲, در روستای رزاب کردستان, بر اثر بمباران هوایی رژیم بعث عراق, در سن ۲۱ سالگی به شهادت رسید.


فدک قطعه ای از بهشت

اوقات فراغتش یا کتاب علمی می‌خواند یا در تعمیر وسایل خانه به پدرش کمک می‌کرد، رادیو می‌ساخت، هواپیمای سبک دستی درست می‌کرد، به گل‌های باغچه می‌رسید و کوچک‌تر که بود به مورچه‌ها غذا می‌داد. زرنگ و فعال بود ‌و با محبت و دل‌نازک. 

شهید علیرضا ناهیدی


فدک قطعه ای از بهشت

شهید علی عسگری, جوان مجاهدی که در خاک سوریه و در دفاع از حرمین شریفین زینبین به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

پیکر مطهر این شهید پس از تشییع پرشور در 15 بهمن سال 91 در گلستان شهدای شهر طاقانک به خاک سپرده شد.


فدک قطعه ای از بهشت

در اوقات فراغتش یا روزنامه می‌خواند یا اخبار دنیا را گوش می‌داد. سرش را روی کاناپه می‌گذاشت و از رادیو دو موج اخبار دنیا را گوش می‌داد؛ در غیر این صورت با امیر بازی می‌کرد. دوست داشت برای اولین تولد امیر ۱۰۰ نفر مهمان دعوت کنیم. 

شهید عباس دوران


فدک قطعه ای از بهشت

وضوی بی نماز!


موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم. وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد.یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فکری شد که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. اما وقتی به چادر رفت دید که عباس خوابیده. صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟»

عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!» فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟» عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!»

یک هو فرمانده زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم.» عباس شادمان پرید هوا و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان صلوات!»


منبع:کتاب رفاقت به سبک تانک



فدک قطعه ای از بهشت

شهید مدافع حرم محمد حسن خلیلی معروف به (رسول) که داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفته بود، عصر روز دوشنبه ۲۷ آبان ماه سال ۹۲ در نزدیکی حرم حضرت رقیه(س) به دست وهابیون تکفیری به آرزوی دیرینه خود رسید و شهد شیرین شهادت را نوشید.


فدک قطعه ای از بهشت

یکی از بچه های همسایه یقه لباسش را گرفته بود و پشت سر هم فحش میداد اما حمید هیچ عکس العملی نشان نداد؛ فقط گفت:"اشتباه گرفتید، برید تحقیق کنید ببینید کی این رو گفته". گوش آن فرد بدهکار نبود. مرتب ناسزا میگفت. وقتی حمید به خانه آمد گفتم:"پسرم تو که از اون قوی تر بودی، چرا کتکش نزدی؟" گفت :"عیب نداره همسایه اس، منو با کس دیگه اشتباه گرفته بود". دوروز نکشید که آن فرد آمد و گفت:"تو رو خدا حمید جون ، من رو ببخش، اشتباه کردم."

راوی :پدر شهید حمید وفایی


فدک قطعه ای از بهشت

امام صادق علیه السلام

نیکویی و خوبی با پدر و مادر نتیجه حسن معرفت و شناخت خداوند است. زیرا عبادتی نیست که انسان را سریعتر به رضای پروردگار برساند و بهتر باشد از نیکویی به والدین برای خدا.

مصباح الشریعه، ص 311

___________________________________

از راه که میرسید میپرسید:"بابا کجاست؟" همین که میفهمید رفتم باغ ، سریع خودش را میرساند. دستم را می گرفت و می گقت:"بابا تو سایه بشین چشمت اذیت نشه،اصلا شما باید به عبادت و استراحتت برسی، من خودم همه کارها رو انجام میدم".

شهید احمد کارایی



فدک قطعه ای از بهشت

هرکاری از دستش برمی آمد از دیگران دریغ نمی کرد.امام دستور داده بود باسوادها به بی سوادها درس بدهند.مسجد محل شده بود کلاس درسش،خانم های کم سواد یا بی سواد می آمدند و فهیمه تا جایی که می توانست برایشان درس می گفت.

شهیده فهیمه سیاری


فدک قطعه ای از بهشت

درگیر و دار آزادی ها ، یاد تو دلگرمی عجیبی است برای چادری ها...

تویی که با تن مجروح ، زیر شکنجه های ساواک فریاد زدی:"مرا بکشید ولی چادرم را برندارید."

یادت هست؟ 5 ساله هم که بودی در جواب مادر که میترسید با چادر زمین بخوری، گفته بودی:"زمین بخورم بهتر از این است که کسی صورتم را ببیند."

____________________________

شهیده طیبه واعظی به همراه همسرش در خرداد ماه سال 56 در زندان اوین ، بر اثر شکنجه های ساواک در سن 19 سالگی به شهادت رسید.



فدک قطعه ای از بهشت

همسایه مان پیرزن تنهایی بود و کسی را نداشت. نزدیک عید که میشد, شروع به شستن فرشها و خانه تکانی میکردیم. بعضی وقتها مجید یک مرتبه غیبش میزد.وقتی می آمد با خوشحالی می گفت:"رفته بودم خونه همسایه, دم عیدیه کمکش کنم. فرش هاش رو براش شستم."

راوی:مادر شهید مجید الهی سمنانی


فدک قطعه ای از بهشت

امام علی علیه السلام 

خداوند روزه را واجب کرد تا به وسبله آن, اخلاص خلق را بیازماید.

نهج البلاغه, حکمت ۲۵۲ 

_________________________

تو دوره تکاوری, دانشجوهای افسری رو برده بودیم راهپیمایی استقامت.هوا شدیدا گرم بود و همه بریده بودند.نگاهم افتاد به صیاد, مثل اینکه بدجوری بهش فشار اومده بود.خیلی تعجب کردم چون شنیده بودم قدرت بدنی بالایی داره.رفتم نزدیکش و بهش گفتم:"اگه برات سخته میتونی یواش تر بیای." قبل از اینکه چیزی بگه, یکی از دانشجوها پرید جلو و گفت:"ببخشید استاد, ایشون روزه اس" با تعجب گفتم :"روزه؟" گفت:"بله, خب الان ماه رمضانه, ایشون هم شونزده_هفده روزه که روزه میگیره".سرجام خشکم زد,صیاد بدون اینکه حرفی بزنه ازم دور شد.

شهید صیاد شیرازی


فدک قطعه ای از بهشت

درحالی که پیرمرد همسایه روی دوشش بود,به طرف من آمد.وقتی به من رسید, گفتم:"مادر کجا؟ این وقت روز اینجا چی کار میکنی؟ مگه نباید سرکار باشی؟" گفت :"چیزی نیست, مش حسن رو میبرم دکتر, امروز نوبت دکتر داره." نگاهی به زنبیل توی دستم کرد و گغت:"خیلی سنگینه, خسته هم شدی مگه نه؟ منو ببخش که نمیتونم کمکت کنم!مش حسن حالش خوب نیست."

راوی: مادر شهید حسین یغماییان

(عکس تزئینی میباشد)



فدک قطعه ای از بهشت

به بهانه سن کمت، مانع حضورت در جبهه ها شدند ، غافل از آنکه شهادت تو را برگزیده بود.باغ بهشت(گلزار شهدای همدان) شاهد مناجات هایت و آرزوی شهادتت بود.

_____________________________________________

شهید جلال شعبانی ایل، در سن 23 سالگی و در شهریور سال 74 ، هنگام جستجوی پیکر مطهر شهدا، بر اثر انفجار مین در منطقه قلاویزان، به عرشیان پیوست.


فدک قطعه ای از بهشت

برای تداوم و بقای انقلاب و تحویل آن به صاحب اصلی اش امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) همه شما موظفید گوش به فرمان رهبر و روحانیت متعهد به خط امام بوده و مدام در صحنه باشید و سستی و دلسردی به خود راه ندهید و دست از رهبر نکشید.


بخشی از وصیتنامه شهید حاج حسین بصیر


فدک قطعه ای از بهشت