دلی که اسیر شود ، دیگر اختیارش دست خودش نیست
مرغ دل من مدام در آسمان یادتان پرواز می کند
و گِرد بام شما بال و پر می زند..
اسیر شما شده... آب و دانه اش داده اید و نمک گیرش کرده اید...
من از شما یک آسمان می خواهم به وسعت نگاهِ مهربانتان...می شود مرا هم آسمانی کنید...؟
وعده ما پنجشنبه ها ساعت ۱۴ تا ۱۸
خواهران قطعه ۴۴ برادران قطعه ۵۰
کلمات رژه میروند پیش چشمانم و من فقط غربت را هجی میکنم.
گاه به قرنطینه فکر میکنم و گاه به عشق واگیردارتان....
اینجا, دور از تمام بود و نبود ها, ۷۲ ستاره آرام گرفته اند.
انگار که در صحرای بی خیالی ما, امید را به خاک سپرده اند و ما حتی تماشاچی مزارش هم نبوده ایم.
پرت و پلا گفتم, نه رفیق؟
اصلا خودت بگو ۷۲ شهید, دور از تمام قطعه های شهدا, جایی که هیچ کس سر نمیزند و واژه گمنام برای آنان که نام آورند در زمین و آسمان...
تو هم لکنت گرفتی, نه؟