همسایه مان پیرزن تنهایی بود و کسی را نداشت. نزدیک عید که میشد, شروع به شستن فرشها و خانه تکانی میکردیم. بعضی وقتها مجید یک مرتبه غیبش میزد.وقتی می آمد با خوشحالی می گفت:"رفته بودم خونه همسایه, دم عیدیه کمکش کنم. فرش هاش رو براش شستم."
راوی:مادر شهید مجید الهی سمنانی