عروسی یکی از اقوام نزدیکمان بود اما یوسف هنوز آماده نشده بود. دل توی دلم نبود، دوست نداشتم دیر به مراسم برسیم. توی همین حال و هوا بودم که یک مرتبه گفت:"امشب عروسی نمیریم."
انگار آب یخ ریخته بودند روی بدنم. گفتم :"آخه اگه نریم ناراحت میشن". گفت :"عروسی اونا مختلطه،بهتره هر جا که احتمال گناه هست نریم".
راوی: همسر شهید یوسف مداح