شروع زندگیمان ساده بود و در عین حال با صفا. نمیشد گفت خانه، دوتا اتاق اجاره کرده بودیم که نه آشپزخانه داشت نه حمام .کنار در یکی از اتاق ها یک تورفتگی بود که حسن برایش دوش گذاشته بود و شده بود حمام. زیر پله هم یک سکوی آجری بود که چراغ سه فیتیله خوراک پزیمان را گذاشته بودیم رویش ،شده بودآشپزخانه.
راوی :همسر شهید حسن آبشناسان