روی پشت بام خانه یکی از برادرهای بسیجی، اتاقی بود که آنرا مرغدانی کرده بود ولی به علت بمباران استفاده نمیشد. کف آن مرغدانی را آب انداختم و با چاقو زمینش را تراشیدم.حاجی هم یک ملحفه سفید آورد، با پونز پرده زدیم که بشود دو اتاق.بعد هم با پول تو جیبی ام کمی خرت و پرت خریدم. دوتا بشقاب، دوتا قاشق، دوتا کاسه. یادم هست حتی چراغ خوراک پزی هم نداشتیم، یعنی نتوانستیم بخریم و آن مدت اصلا غذای پختنی نخوردیم.
راوی: همسر شهید محمدابراهیم همت