با دوستانش یک جلسه هفتگی قرآن داشتند که به نوبت در خانه ها برگزار میشد.یک بار که نوبت به خانه ما رسیده بود، من علاوه بر چار مقداری شیرینی برای پذیرایی تهیه کردم. بعد از ختم جلسه ، فرهاد با ناراحتی به من گفت:"شما که این کارو کردید، من میدونم کسانی در این جلسه هفتگی هستند که وقتی نوبتشون بشه] نمیتونن شیرینی بخرن، اونوقت احساس شرمندگی می کنن." از اون به بعد ما فقط چای دادیم که ساده و مختصر باشد.
راوی: همسر شهید حجت الاسلام فرهاد بازیار