بعداز عملیات بدر در منطقه ی هورالعظیم همراه با بچه ها در وضعیت پدافندی به سر می بردیم.برای آمادگی بیشتر ،کسب مهارتهای آموزشی به خصوص شنا از سوی فرمانده ی ما به صورت جدی دنبال می شد .یک روز فرمانده که حالا اسمش یادم نیست ،دستور داد بچه ها بی هیچ معطلی بپرند داخل آب .دراین میان دوستم سید ابوالقاسم سیدی ،دانش آموز سال سوم راهنمائی واز بروبچه های بهشهر که شنا هم بلد نبود همراه با ما پرید داخل آب ،دست وپا زدن هاش شروع شد ،آنقدر که در آب فرو رفت ودیگر بالا نیامد ،از بچه های رزمنده یکی داوطلب شد تا به هر زحمتی شده ،سید را از آب بکشد بالا ،آن روز سید از غرق شدن نجات پیدا کرد ،اعتراض ها یکی یکی شروع شد:
-تو که شنا بلد نبودی ،چرا جان ات را کف دست گرفتی وبی هوا پریدی داخل آب؟
نفس هایش از خستگی به شماره افتاده بود ،با همان حال گفت:
مگر امام نگفت:
-اطاعت از فرمانده واجب است؟.....
راوی احمد اسحاقی از همرزمان شهیدسید ابوالقاسم سیدی اعزامی از بهشهر