فدک

فدک تکه ای از بهشت

فدک

فدک تکه ای از بهشت

فدک

« قدمی کوچک برای خدمت به شهدای گمنام »
وعــده مـا ، پنجشنبــه‌ها از ساعت 14 الی 18
خواهران قطعه 44 و برادران قطعه 50 بهشـت زهـرا (س)...

برای عضویت در سامانه پیامکی، عدد 13 را به همراه نام و نام خانوادگی به شماره
30004980145211 ارسال نمایید.

گروه فرهنگی خادمین شهدای گمنـام- فــدک

گفته بودی:"امروز به عشق حضرت عباس علیه السلام کار میکنیم،به من الهام شده امروز یک شهید پیدا میکنیم."

آن روز یک شهید را به معراج آوردند؛ تو را ......

____________________________

شهید عباس صابری در خرداد سال 75 هنگام جستجوی پیکر شهدا با دست و پاهای قطع شده و صورت سوخته به وصال حق رسید.


فدک قطعه ای از بهشت

تا قبل از انقلاب اوقات فراغت خود را بیشتر با مطالعه کتابهای ادبی پر می‌کرد، بعدها به کتابهای مذهبی و سیاسی رو آورد و آٍثار استاد مطهری و نهج البلاغه از جمله کتبی بود که بیشتر مطالعه می‌کرد. بیشترین فعالیت او پس از انقلاب در مسجد قیام و مراکز و پایگاه‌های بسیج بود. 

شهید میرحمید موسوی اقدس


فدک قطعه ای از بهشت

امام صادق علیه السّلام 


شیعه ما، کسی است که

 اگر از گرسنگی هم بمیرد، 

از مخالفان ما، 

چیزی نخواهد خواست.


وسائل الشیعة 6: 309، ح 15.

_________________________

حاج حنیفه یک پیرمرد عرب خوزستانی بود که در اوایل جنگ اسیر شده بود. زیاد نماز می‌خواند و با تضرع دعا می‌کرد. بعثی‌ها حساس شدند و به او گفتند بعد از نماز چه دعایی می‌خوانی؟ از جواب امتناع کرد. وقتی اصرار کردند، گفت برای سلامتی امام و نابودی صدام دعا می‌کنم، نتیجه اینکه او را زیر شکنجه گرفتند و جیره ‌اندک آب و غذایش را قطع کردند او که سه روز فشار تشنگی و گرسنگی را تحمل کرده بود، بیهوش شد؛ ولی از گفته خود بر نگشت.

راپی:سید آزادگان, مرحوم حاج آقا ابوترابی


فدک قطعه ای از بهشت

درس خواندن را خیلی دوست داشتی.با همه ملاحظات و سختی هایی که برای تحصیل دختران بود,دیپلم گرفتی و معلم شدی.همیشه به شاگردانت میگفتی:"درس بخوانید که بتوانید آینده کشور را بسازید."

__________________________

شهیده مهری رزاق طلب, در شهریور ماه سال ۶۲, در روستای رزاب کردستان, بر اثر بمباران هوایی رژیم بعث عراق, در سن ۲۱ سالگی به شهادت رسید.


فدک قطعه ای از بهشت

اوقات فراغتش یا کتاب علمی می‌خواند یا در تعمیر وسایل خانه به پدرش کمک می‌کرد، رادیو می‌ساخت، هواپیمای سبک دستی درست می‌کرد، به گل‌های باغچه می‌رسید و کوچک‌تر که بود به مورچه‌ها غذا می‌داد. زرنگ و فعال بود ‌و با محبت و دل‌نازک. 

شهید علیرضا ناهیدی


فدک قطعه ای از بهشت

دل می کند از هر چه ماندن های دلگیر

از خویش می راند حریم سایبان را

پر می گشاید همچو دل تا بام هستی

محو تماشا می کند هفت آسمان را



فدک قطعه ای از بهشت

شهید علی عسگری, جوان مجاهدی که در خاک سوریه و در دفاع از حرمین شریفین زینبین به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

پیکر مطهر این شهید پس از تشییع پرشور در 15 بهمن سال 91 در گلستان شهدای شهر طاقانک به خاک سپرده شد.


فدک قطعه ای از بهشت

فدک قطعه ای از بهشت

در اوقات فراغتش یا روزنامه می‌خواند یا اخبار دنیا را گوش می‌داد. سرش را روی کاناپه می‌گذاشت و از رادیو دو موج اخبار دنیا را گوش می‌داد؛ در غیر این صورت با امیر بازی می‌کرد. دوست داشت برای اولین تولد امیر ۱۰۰ نفر مهمان دعوت کنیم. 

شهید عباس دوران


فدک قطعه ای از بهشت

وضوی بی نماز!


موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم. وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد.یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فکری شد که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. اما وقتی به چادر رفت دید که عباس خوابیده. صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟»

عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!» فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟» عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!»

یک هو فرمانده زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم.» عباس شادمان پرید هوا و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان صلوات!»


منبع:کتاب رفاقت به سبک تانک



فدک قطعه ای از بهشت

انَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ


بی‏تردید کسانى که گفتند : پروردگار ما خداست ؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند [و میگویند مترسید و اندوهگین نباشید شما را به بهشتى که وعده میدادند، بشارت باد.(فصلت/30)



فدک قطعه ای از بهشت

تفریح من در محیط طلبگی خودم در دوران جوانی، حضور در جمع طلبه‌ها بود. به مدرسه‌ خودمان می‌رفتیم. جو طلبه‌ها برای ما شیرین بود طلبه‌ها دور هم جمع می‌شدند، صحبت و گفتگو و تبادل اطلاعات می‌کردند و حرف می‌زدند. محیط مدرسه برای خود طلبه‌ها، مثل یک باشگاه محسوب می‌شد. در وقت بیکاری، آنجا دور هم جمع می‌شدند. علاوه بر این، در مسجد گوهرشاد مشهد هم مجمع خیلی خوبی بود. آنجا هم، افراد متدین، طلاب، روحانیون و علما می‌آمدند، می‌نشستند و با هم بحث علمی می‌کردند، بعضی هم صحبت‌های دوستانه می‌کردند.

من از آن‌وقت ورزش می‌کردم. الان هم ورزش می‌کنم. آن‌وقت ما کوه می‌رفتیم، پیاده‌روی‌های طولانی می‌کردیم من با دوستان خودم، چندبار از کوه‌های مشهد، همین‌طور کوه به کوه، روستا به روستا، چند شبانه‌روز حرکت کردیم و راه رفتیم.

من در دوران جوانی، زیاد مطالعه می‌کردم غیر از کتاب‌های درسی خودمان، هم کتاب تاریخ می‌خواندم هم کتاب شعر و هم کتاب قصه و رمان. من با بسیاری از دیوان‌های شعر، در دوره نوجوانی و جوانی آشنا شدم.

_ نشریه حدیث زندگی ، سال دوم ، شماره 4


فدک قطعه ای از بهشت

خواهی که ببینی رخ پیغمبر را

بنگر رخ زیبای علی اکبر را

در منطق و خلق و خوی او می بینی

با دیده ی جان محمدی دیگر را

میلاد شبیه ترین آینه ی پیغمبری مبارک



فدک قطعه ای از بهشت

پرده بردار ز رخ چهره گشا ناز بس است

عاشق سوخته را دیدن رویت هوس است

دست از دامنت ای دوست نخواهم برداشت

تامن دل شده را یک رمق ویک نفس است

امام خمینی


فدک قطعه ای از بهشت

فدک قطعه ای از بهشت

فدک قطعه ای از بهشت

فدک قطعه ای از بهشت

مدت ها بود که نتوانسته بودم گوشت تهیه کنم. گوسفندی ضبح کردم. مجید گفت:"گوسفند رو برای کسی سر بریدی؟" گفتم:"نه, برای خودمونه". با تعجب گفت:"فقط خودمون؟" گفتم :"آره" با حالت خاصی گفت:"موقعی که مردم گوشت به سختی گیرشون میاد, شما چطور دلتون میاد اون رو تنهایی استفاده کنین ؟ من وقتی از اون گوشت میخورم که به شیش_هفت تا همسایه داده باشین وگرنه لب بهش نمیزنم."

راوی:پدر شهید مجید جعفری


فدک قطعه ای از بهشت

شهید مدافع حرم محمد حسن خلیلی معروف به (رسول) که داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفته بود، عصر روز دوشنبه ۲۷ آبان ماه سال ۹۲ در نزدیکی حرم حضرت رقیه(س) به دست وهابیون تکفیری به آرزوی دیرینه خود رسید و شهد شیرین شهادت را نوشید.


فدک قطعه ای از بهشت

یکی از بچه های همسایه یقه لباسش را گرفته بود و پشت سر هم فحش میداد اما حمید هیچ عکس العملی نشان نداد؛ فقط گفت:"اشتباه گرفتید، برید تحقیق کنید ببینید کی این رو گفته". گوش آن فرد بدهکار نبود. مرتب ناسزا میگفت. وقتی حمید به خانه آمد گفتم:"پسرم تو که از اون قوی تر بودی، چرا کتکش نزدی؟" گفت :"عیب نداره همسایه اس، منو با کس دیگه اشتباه گرفته بود". دوروز نکشید که آن فرد آمد و گفت:"تو رو خدا حمید جون ، من رو ببخش، اشتباه کردم."

راوی :پدر شهید حمید وفایی


فدک قطعه ای از بهشت