دلی که اسیر شود ، دیگر اختیارش دست خودش نیست
مرغ دل من مدام در آسمان یادتان پرواز می کند
و گِرد بام شما بال و پر می زند..
اسیر شما شده... آب و دانه اش داده اید و نمک گیرش کرده اید...
من از شما یک آسمان می خواهم به وسعت نگاهِ مهربانتان...می شود مرا هم آسمانی کنید...؟
وعده ما پنجشنبه ها ساعت ۱۴ تا ۱۸
خواهران قطعه ۴۴ برادران قطعه ۵۰
اولین قدم را که میگذارم و وارد میشوم، تفاوت را احساس میکنم حتی با یک وجب قبلش...
اینجا همہ چیز برایم مفهوم دیگری دارد، فرق میکند...
اینجا بهشت روے زمین است... و بالاترین درجہ این بهشت براے من جایے است کہ از هیچ کس نام و نشانے باقی نمانده و همہ یکساناند...
گویی همہ گم شدهاند تا من و تو پیدا شویم...
قطعہ ۴۴ را میگویم...
نمیتوانم اینجا را با قبرستان مقایسه کنم...
سکوت قبرستان مرا بہ وحشت میاندازد و اینجا آرامم میکند...
مگر سکوت با سکوت فرق میکند؟؟
پاسخی برای سوالاتم ندارم، فقط این را میدانم که:
رشتہای بر گردنم افکنده دوست..
میکشد هرجا کہ خاطر خواه اوست...
خورشید پنجشنبه که غروب میکند، چیزی در دلم فرو میریزد...
انگار دستهایی آلودگیهایم را پاک کردهاند و من طاهر شدهام، ترس دارد شروع دوباره...
من هر پنجشنبه را به شوق اینکه بهتر شروع خواهم کرد، آغاز میکنم...
امروز هم در میانه غبارروبی این سنگها، وقت آبیاری گلها، هنگام پررنگ کردن نوشتههای روی مزارتان، حتی موقع خواندن زیارت عاشورا، تمام اندیشهام این بود که چقدر همهمان پاکتر شدهایم درست مثل این سنگهای سپید...
گزارش کار امروزمان، پاک کردن دلهامان است که کاش تا هفته بعد، غبار غفلت نپوشانده باشدش...
این هفته بچههای فدک دعوت شده بودند به نیم نگاهی تفکر از جنس عمار...
این هفته چشمهامان میزبان تصویرهایی بود که دغدغه را فریاد میکردند...
اگر خواستی حتی یکی از مستندهای کوتاه عمار را ببینی، در پس زمینه ذهنت، شکوه راهپیمایی ۲۲ بهمن را نگه دار...
در
چشمهات هم عکس سنگ مزار شهید گمنام باشد و در گلوت بغضی برای این همه خون؛
راستش را که بخواهی، پخش فیلمهای عمار بهترین اتفاق این هفته بود و پخش
مستند زهرای بابا، بهترین بخش این اتفاق.
هنوز با خودم فکر میکنم، این همه خون ریخته برای آبیاری ذهنهامان را چطور پاسخ میدهیم اگر با دست دوستی به تبر داده باشبم؟
اگر اشک کاسه چشمت را پر کرد، اگر دلت لحظهای لرزید، یادت نرود حتی همین مجال برای گریه را مدیون این خونها هستیم.
از شما چه پنهان، زیارتعاشورامان را زیر باران خواندیم و در دلمان زمزمه کردیم «با توام آی حضرت باران، ظهر روز دهم کجا بودی؟»
جای همهتان خالی، این هفته بیشتر اندیشیدیم به برکت نگاههایی که هنوز که هنوز است غروبهای پنجشنبه بدرقهمان میکنند...
چه زود میگذرد از بس شیرین است، انگار همین دیروز بود اما حالا 5 ماه از حضورمان در فدک میگذرد...
این هفته هم به عهد خود پایبند بودیم و برای خاکی شدن و پاک شدن به بهشت رفتیم...
آقایان برای غبارروبی به قطعه 28 رفتند و با همتشان قبور شهدا، برای ترمیم رنگ آماده سازی شد...
گلهای قطعه 44 نیز به همت بانوان آبیاری شدند و همچنین غبار غربت را از شهدای گمنام برگرفتند...
مادر شهیدی که طی چند هفته از دور شاهد فعالیت فدکیها بودند، داوطلبانه به جمع بانوان فدکی آمدند و از شهیدشان گفتند و از فعالیت فدکیها ابراز خوشحالی و برای موفقیتشان دعا کردند...
همچنین جلسهای در خصوص فعالیت کارگروههای فدک برگزار شد که در پی آن مراسم پرفیض زیارت عاشورا به همراه مداحی با معنویت ویژهای برگزار شد...
جای خوشحالی ست که این هفته هنرمند عزیز آقای قاسم عوض بیگی در جمع فدکیها حاضر شدند و دوستان جدیدی نیز به فدک پیوستند که ان شاءالله با شهدا مأجور باشند...
بیاغراق، اگر از آسمان سنگ هم ببارد، ما از راهمان و هدفمان عقب نشینی نمیکنیم...
این هفته زیر قطرات جانبخش باران، غبار از مزار_شهدا رُفتیم، تا غبار غفلت نپوشاند چشمهامان را.
این هفته نیز فدکیها باز هم خادم شدند اما اینبار خادم شهدای قطعه_۲۷ گلزار_شهدا...
فدکیان زیارت_عاشوراشان را نیز کنار مزار مطهر شهدای قطعه ۲۸ خواندند تا شاید آنها نیز در هنگامهٔ طواف شش_گوشه ما را یاد کنند...
این
هفته میهمان عزیزی هم داشتیم، کسی که هم میزبان بود و هم میهمان. فرزند
ارشد شهید_سردار_سوداگر در میان بچههای فدک حضور یافت و برایشان آرزوی
موفقیت کرد.
همچنین خواهران فدکی به زیارت بانوی شهیده پروین فرخی آمند رفتند تا این شهیده الگویی باشد برای انتخاب صراط_مستقیم...
ان شاالله که تلاش این هفته نیز مورد قبول خداوند و رضایت شهدا قرار گرفته باشد...
و تا ابد به آنان که پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بینشان بمانند مدیونیم...!!!
وعده همیشگی ما پنجشنبهها ساعت 11 الی 17 قطعه 44 بهشت زهرا سلامالله علیها، گلزار شهدا، فدک تکهای از بهشت
گروه فرهنگی خادمین شهدا- فدک
اینستاگرام فدک: fadak.44
پیج فدک تکهای از بهشت در فیس: facebook.com/fadak44
خبرنگار جنگ که باشی، تفاوت مرگ و شهادت را بهتر میفهمی... بهتر میفهمی معنی گمنام برگشتن را...
برای تو که لابد جنگ را از نزدیک حس کردهای، چشم انتظار بودن قابل لمستر است...
چقدر درد داشته برایت راه رفتن میان مزار این شهدا... اما راستش ما همه شادیم از اینکه آمدی و با هم بر سر سفره این شهدا نشستیم...
حالا هر هفته که تو نیستی، هر هفته که بین آتش و خون برای آگاهی انسان تلاش میکنی، جایت را خالی می کنیم بر سر این سفره، باشد که دعای این شهدا از هر گزندی محافظتت کند حسن شمشادی عزیز...
گفتنی است، این هفته فدک میزبان خبرنگار مجاهد حسن شمشادی بود که در همین راستا وی از اقدامات گروه فدک تقدیر و حمایت کرد و در شبکههای اجتماعیاش از حضورش در بین گروه فرهنگی خادمین شهدا(فدک) گفت و ابراز خوشحالی کرد.
بچه حزباللهیها را جدای از محاسن و تیپ ظاهریشان، گریه بر مصائب آلالله معرفی میکنند. بخواهیم یا نه، من و توی مذهبی با اشکهامان (هرچند که به حق هم ریخته میشوند)گاه در نظر دیگرانی که نگرش متفاوتی دارند، دلمرده و افسرده جلوه کردهایم. اما واقعیت خیلی فرق دارد با این فکرها. این حقیقت را حالا که ماه عزای اهل بیت تمام شده؛ حالا که توشه اشکهامان را لبریز کردهایم از نام حسین علیهالسلام، بهتر میشود فهمید.
پنجشنبه که میشود بیتاب میشوم؛ دقیقهها را میشمارم؛ چشم میدوزم به ساعت....
پنجشنبه که میشود به خودم قولهای زیادی میدهم، به شما هم....
پنجشنبه که میشود خاکیترین لباسم را میپوشم تا کمی شبیه شما باشم...
پنجشنبهها خاکهای مزارتان را میتکانم تا بوی شما را بگیرم....
پنجشنبهها با خودم و دوستانم وعده میکنم تا به دیدار شما بیایم... به گلزارتان... به قطعه 44... به فدک...
وعده عاشقان پنجشنبهها ساعت 11 الی 17 قطعه 44، گلزار شهدا
اینستاگرام گروه خادمین شهدا- فدک: fadak.44
پیج فدک در فیس بوک: facebook.com/fadak44
در "گمنامی" هم مشترکیم ای "شهید"!
تو پلاکت را گم کردهای و من هویتم را....
باز هم وعده دیدار فرا رسید و عاشقان و خادمان شهدا برای تجدید عهد و پیمان با شهدای عزیزشان به سرزمین عشق، گلزار شهدا قدم میگذارند...
میعادگاه ما همچون هر هفته پنجشنبه 27 آذر از ساعت 11 الی 17 در قطعه 44 بهشت زهرا سلام الله علیها!